در ادامه بررسی داستان بازی Gears of War، این بار به نسخه سوم این مجموعه رسیدیم. شما داستان نسخههای قبلی مجموعه Gears of War را در سایت بازی رایانه مطالعه کنید. با ما همراه باشید تا نگاهی به داستان بازی Gears of War 3 انداخته و آن را بررسی کنیم.
جزیره
در آخر قسمت قبلی مشاهده کردیم که نیروهای COG برای از بین بردن لوکاستها و لمبنتها تصمیم میگیرند تا در نهایت شهر محل زندگی خود یعنی شهر Jacinto را غرق کنند تا باعث ایجاد یک سیل شود که به سمت Hollow سرازیر میشود.
بعد از نابود کردن شهر Jacinto حالا نیروهای COG دیگر خانهای نداشتند. آنها برای حل این مشکل تصمیم میگیرند تا یک جزیره را به عنوان محل زندگی خود انتخاب کنند و در این جزیره تمدن را دوباره از نو بسازند. جزیرهای که COG تصمیم میگیرد تا آن را به عنوان محل زندگی خود انتخاب کند، جزیرهای به نام وکتس (Vectes) بود.
جزیره وکتس یک جامعه بومی از شهروندان COG داشت که از زمان حملات دوره جنگ از جزایر اصلی خارج شده بودند. جامعه بومی جزیره وکتس به هیچ عنوان تا به حال لوکاستها را مشاهده نکرده بودند. نیروهای COG تصمیم میگیرند تا با ایجاد یک پایگاه در جزیره وکتس هم خود را دوباره بازسازی کنند و هم با دزدان و لوکاستهایی که قصد دارند تا به این جزیره حمله کنند، بجنگند. نیروهای COG با باقی مانده اعضا جمهوری گوراسنایا نیز ارتباط برقرار میکنند و پس از سالها در نهایت به صورت رسمی جنگ بین این دو گروه خاتمه پیدا میکند.
جمهوری گوراسنایا گروهی بودند که پس از وقایع جنگ پاندولی که در آن COG ادعای پیروزی و پایان جنگ را کرد، توافق نامه صلح را امضا نکردند و همچنان به عنوان دشمن COG باقی مانده بودند اما در نهایت در این بخش از داستان بازی Gears of War 3 بین نیروهای COG و جمهوری گوراسنایا نیز صلح برقرار میشود. پس از ورود نیروهای COG به جزیره وکتس، مشخص میشود که فعالیتهای لمبنتها بیشتر شده و در حال افزایش است. نیروهای COG حدس میزنند که ایجاد این دسته از لمبنتها احتمالا به دلیل انفجاری است که در محدوده دارای امولشن شهر Jacinto به وجود آمده است.
گروهی از لمبنتها حمله به جزیره وکتس را شروع میکنند و در همین زمان مقام ارشد COG یعنی پرسکات تصمیم میگیرد تا جزیره را بدون گفتن هیچ دلیل قابل قبولی ترک کند. با رفتن پرسکات بسیاری از مردم تصور میکنند که او در حال مخفی کردن رازی است.
با حمله گروه لمبنتها حالا دیگر جزیره وکتس بیشتر تبدیل به یک زندان شده بود تا یک پناهگاه و به همین خاطر COG تصمیم گرفت تا جزیره را تخلیه کند. آنها به دنبال آن هستند تا در جزایر اصلی به شکل گروههای کوچک حضور پیدا کنند. ستوان هافمن، یکی از اعضا رده بالا COG با گروهی از افراد به سمت دروازه آنویل میرود. جوخه دلتا نیز پس از این تخلیه به همراه تعدادی از سربازان سوار بر آخرین هلیکوپتر شده و تصمیم میگیرند تا به سمت دریا بروند.
به دنبال آدام فنیکس
گروه دلتا به منطقهای موسوم به Sovereign میروند. با جدا شدن نیروهای COG عملا شاهد از هم پاشیده شدن این گروه بودیم اما پس از چند ماه از این اتفاق، پرسکات خود را به منطقه Sovereign میرساند. او به مارکوس یک دیسک کامپیوتری داده و میگوید که پدر مارکوس هنوز زنده است.
جوخه دلتا و پرسکات سوار کشتی میشوند. در همین زمان یک لمبنت به تیم جوخه دلتا حمله میکند. جوخه دلتا تلاش میکند تا با این لمبنت مبارزه کرده و او را شکست بدهند. در نهایت نیز موفق میشوند تا این کار را انجام دهند اما در طول نبرد گروهی از مسافران به همراه پرسکات کشته میشوند.
قبل از مرگ، پرسکات یک کلید رمز گذاری شده به مارکوس داده و به او میگوید که این کلید او را به پدرش در مقر آزورا خواهد رساند. پس از این اتفاق مارکوس، کول، برید و دام برای شکستن رمز این کلید به سمت پایگاه نزدیک به دروازه آنویل میروند.
برای رسیدن به پایگاه آنها مجبور میشوند تا یک کشتی حمله سوخت را بدزدند. در طول سفر، جوخه دلتا دیزی را نیز سوار کرده و به تیم خود ملحق میکنند. دیزی یک کهنه سرباز است که حالا عضو گروه دلتا شده است.
با ورود جوخه دلتا به دروازه آنویل متوجه میشویم که لمبنتها حملهای را ترتیب دادهاند، به همین دلیل جوخه با لمبنتها مبارزه کرده و آنها را تا حدی عقب میراند. در پایگاه مارکوس میتواند کد کلید را بشکند. آنها میتوانند محل دقیق آزورا را پیدا کنند اما متوجه میشوند که یک گردباد مصنوعی ساخته شده توسط انسان در این منطقه وجود دارد که مانع از ورود افراد با کشتی و هواپیما جلوگیری میکند.
جوخه دلتا تصمیم میگیرند تا با زیر دریایی به آزورا بروند. جوخه دلتا برای به دست آوردن زیر دریایی و سوخت به سمت شهر Mercy میروند. در شهر Mercy جوخه میفهمد که حالا علاوه بر لوکاست ها، امولشن در حال مریض کردن انسانها نیز است.
در همین زمان شاهد حمله لمبنتها به شهر Mercy نیز هستیم. دومینیک برای آن که جان تیم را نجات دهد و لمبنتها را عقب براند، سوار ماشین شده و خود را به مخزن نگهدارنده سوخت امولشن میزند. او در این راه کشته میشود. نباید این موضوع را فراموش کرد که در نسخه قبلی شاهد آن بودیم که دومینیک مجبور شد تا همسر خودش را بکشد و این فشار روانی بسیار زیادی برای او به وجود آورده بود.
برای پیدا کردن زیر دریایی و سوخت جوخه مجبور میشود تا به شهرها و مکانهای مختلف برود و با گروه دیگری از انسانها مواجه شوند. تیم دلتا برای تکمیل وسایل مورد نیاز خود مجبور میشوند تا کارهای مختلفی انجام دهند و حتی یک بار نیز با حمله ملکه لوکاستها مواجه میشوند اما در نهایت جوخه میتواند تجهیزات لازم برای ورود به شهر آزورا را پیدا کند.
گروه در نهایت میتواند وارد شهر آزورا شود اما آنها متوجه میشوند که لوکاستها نیز به دنبال آدام فنیکس هستند و میخواهند پدر مارکوس را پیدا کنند. در آزورا جوخه دلتا میفهمد که پرسکات از ظهور لوکاستها خبر داشته و به همین دلیل دستور داده بود تا آزورا را بسازند تا افراد خاص در این منطقه زندگی کنند. پدر مارکوس میتواند از طریق دوربینها ورود تیم دلتا را مشاهده کند. آدام با جوخه دلتا تماس بگیرد، او به جوخه میگوید که توانسته راهی برای درمان لمبنتها پیدا کند و میتواند تا لمبنتها را در سرا نابود کنند.
جوخه تصمیم میگیرد تا مسیر خود را به سمت محل زندگی آدام فنیکس باز کند. در این راه ملکه لوکاستها با جوخه دلتا مواجه شده و به آنها میگوید که پدر مارکوس ۲۰ سال است که در حال همکاری با او است. ملکه لوکاستها به این موضوع نیز اشاره میکند که آدام فنیکس قصد دارد تا راهی برای نابودی لمبنتها پیدا کرده و به لوکاستها کمک کند تا بتوانند جلوی لمبنتها را بگیرند.
پایان برای یک سهگانه
مارکوس میتواند ملکه لوکاستها را شکست داده و مسیر خود را برای پیدا کردن آدام فنیکس باز کند. آنها در نهایت میتوانند آدام را پیدا کنند. آدام به جوخه میگوید که امولشن یک موجود زنده است که از بدن انسانها و لوکاستها برای زندگی استفاده میکند. او میگوید که توانسته دستگاهی بسازد که با موج انفجاری که تولید میکند، میتواند تمامی لمبنتها را از بین ببرد اما در حال حاضر به دلیل شباهتهای ژنتیکی بین لمبنتها و لوکاستها این انفجار میتواند هم لمبنتها و هم لوکاستها را نابود کند.
با کمک جوخه دلتا، آنها تصمیم میگیرد تا به بالای ساختمان محل زندگی آدام بروند. آنها میتوانند اسلحه ساخته شده را فعال کنند اما آدام به پسرش میگوید که برای آن که بتواند در مورد امولشن و لمبنتها مطالعه کند، او خودش را به این امولشن آلوده کرده است. در همین زمان موج انفجار باعث میشود تا تمامی لمبنتها و پدر مارکوس کشته شوند.
در همین زمان که ملکه لوکاستها که هنوز زنده است به سراغ جوخه دلتا میآید. او مارکوس را به خاطر کشته شدن پدرش سرزنش میکند اما در نهایت مارکوس او را با چاقو میکشد. با گسترش موج انفجار علاوه بر تمامی لمبنت ها، لوکاستها نیز کشته میشوند. جوخه پایان جنگ را جشن میگیرد اما در این بین مارکوس به خاطر از دست دادن دومینیک و پدرش عزادار است. آنیا برای دلداری پیش مارکوس آمده و به او میگوید که اگر میخواهی قربانی شدن پدرت بی نتیجه نباشید باید به آینده فکر کرده و رو به جلو حرکت کنی.
در این زمان داستان بازی Gears of War 3 که آخرین نسخه از سه گانه اصلی Gears of War است به پایان میرسد.
حرف آخر
در این مطلب نگاهی به داستان بازی Gears of War 3 انداخته و اتفاقات این بازی را بررسی کردیم. همان طور که گفته شد این نسخه آخرین قسمت از سه گانه اصلی مجموعه Gears of War بود اما نسخههای دیگری نیز در ادامه برای این مجموعه ساخته شد. در آینده داستان این نسخهها را نیز بررسی خواهیم کرد. نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید و بگویید که علاقه مند بودید تا داستان بازی Gears of War 3 چه تغییراتی کند و یا از کدام بخش داستان Gears of War 3 خوشتان آمده است.