داستان ما، سیدی پراجکترد و Cyberpunk 2077 قصهی جذابی است که ما را ۸ سال بر لبهی پرتگاه نگه داشته، اما حالا که به نقطهی اوج داستان رسیدهایم، مارا از لبهی پرتگاه به اندرون دنیای بازی پرتاب نمیکند. با نقد و بررسی بازی Cyberpunk 2077 همراه بازی رایانه باشید.
اگر تا همین سال پیش درون غار زندگی کرده باشید، غیر ممکن است فریاد و جملهی معروف (You’re Breathtaking) کیانور ریوز در کنفرانس E3 2019 مایکروسافت اندکی شما را برای بازی هیجانزده نکرده باشد؛ از این رو، مقدمه چینی برای معرفی Cyberpunk 2077 را باید کار بیهودهای دانست. همهی ما میدانیم که چگونه سازنده Witcher به طور مداوم با نمایشهای متعدد، هیجان ما را برای یکی از جذابترین بازیهای ۱۰ سال اخیر بیشتر و بیشتر میکرد. مسئله این است؛ ما ۸ سال منتظر این بازی بودهایم. Cyberpunk 2077 رفته رفته تبدیل به عقابی از جنس فولاد شد که قرار بود مارا به بالاترین نقطه اوج ببرد؛ Cyberpunk 2077 قرار بود نقشآفرینی بینظیری باشد که تا به حال هیچ چیزی به پویایی، گستردگی و عظمت آن نرسیده است.
در همین ابتدا باید بگویم Cyberpunk 2077 به هیچ عنوان در حد آن شور و شوقی که برایش داشتیم نیست! البته نه صرفا از این جهت که با بازی پر از باگی روبهرو هستیم که رسما روی کنسولهای نسل هشتم قابلبازی نیست و غیرممکن است باگهای پرشمار آن تجربه بازیکن را خدشهدار کند؛ ضعفهای اصلی بازی زیر آوار سنگین مشکلات فنی و سیاستهای سیدی پراجکترد در قبال انتشار آن دفن شدهاند. امیدواریم روزی برسد که استودیوی لهستانی دوستداشتنی این آوار را کنار بگذارد. آن موقع، زمان مناسبتری است تا بهتر در مورد Cyberpunk 2077 و مشکلات بنیادین آن درک و قضاوت درستی داشته باشیم.
اما هر چقدر که از دست سیدی پراجکترد برای اشتباهاتی که در ساخت و مارکتینگ Cyberpunk 2077 داشته عصبانی باشیم، باز هم نمیتوان بازی را برای زیباییهای شگفتانگیزش ستایش نکرد. نایت سیتی بزرگ است، زیبا است، وجب به وجب آن جزئیاتی خیرهکننده دارد که گاهی به فکر فرو میروید چگونه تعدادی انسان چنین چیزی را خلق کردهاند. سیدی پراجکترد باز هم انتخاب فوقالعادهای برای منبع اقتباس بازی خود داشته و دنیاسازی آن دست کمی از Witcher ندارد.
در دنیای بازی، دیگر خبری از معنا و مفهوم نیست؛ این دنیا در پوسته فوق مدرن و نئونی خود، همانجایی است که هویت زندگی انسانها به ارتباظشان با شرکتهای عظیم بیلیوندلاری گره خورده است. مردم نایت سیتی برای بقا در شهری میجنگند که شرط اول زندگی کردن در آن، جایگزین کردن انسانیت با عطشی مهارنشدنی برای یک مهم که (بینقص شدن) است. نایت سیتی، شهر مریضی است که ابرشرکتها با ایجاد توهم برآورده شدن تمام آرزوهای مادی مردم در آن، چنان آن را به زیبایی مزین کردهاند که ظاهرش از دور شبیه آرمانشهرهایی در خیالات بشر است.
در اینجا قانون جنگل حاکم است؛ برای چشیدن طعم خوشبختیهای پوچ این شهر، باید اول تبدیل به ماشین، سپس تبدیل به یک هیولا شد. کسانی که نتوانند این دگردیسی را طی کنند، محکوم به نابودی و بدبختی هستند. خیابانهای شهر آکنده از جرم و جنایتاند و خشونت لازمهی اصلی زندگی است. در این جهنم از جنس بهشت، V یک مزدور است که همچون میلیونها انسان دیگر، برای بالا رفتن از الگوریتم غیرممکن نایت سیتی تلاش میکند. در ابتدا، هدف V سری در سرها درآوردن است اما یک اتفاق مهم، شرایط را عوض میکند: پس از یک دزدی ناموفق، او مجبور به میزبانی از یک چیپ درون مغزش میشود که حامل شخصیت جانی سیلورهند (Johnny Silverhand) است؛ ستارهی راک مشهوری که پنجاه سال پیش، برای برچیدن نظام سلطهی ابرشرکت (آراساکا)، برج مرکزی آن را با دو بمب هستهای با خاک یکسان کرد و دهها هزار نفر را هم در کنارش به کشتن داد. اینجاست که هدف زندگی V تغییری دراماتیک را تجربه میکند. چیپ Relic فناوری بسیار پیشرفته و جدیدی است که با هدف محقق کردن جاودانگی توسط آراساکا طراحی شده و به مرور زمان، هویت میزبان خود را با شخصیتی که رویش ذخیره شده، جایگزین میکند. این یعنی V بدون آنکه به طرز فیزیکی بمیرد، کم کم از صحنهی روزگار محو شده و تبدیل به نسخهی جدید جانی سیلورهند خواهد شد.
این فکر و ایدهی شمارش معکوس برای پایان یافتن زندگی قهرمان داستان، وسیلهای عالی برای روایت یک داستان عمیق و موثر است که در ترکیب با خلقت یک دنیای سایبرپانکی، به شدت شما را درگیر خود میکند. V که روزگاری هدفش فقط و فقط موفقیت بود، حالا باید برای بقا و زیستن تلاش کند. درون مغزش، شخصیتی خودپسند زندگی میکند که تمام فکر و ذکرش برچیدن سلطهی ابرشرکتهای شرور بر زندگی انسانها از طریق خسارتبارترین روشهای ممکن است. رابطهای که میان V و جانی شکل میگیرد، دارای یک پارادوکس بینظیر است. این ارتباط، نقطهی قوت درخشان Cyberpunk 2077 است که به لطف پرداخت بینظیر و صداگذاری و اجرای عالی بازیگران محقق شده است. کیانو ریوز با همان لحن صدای رسا و بدون استرس همیشگی خودش، شخصیتی ماندگار خلق کرده که غرور و نگاه آرمانیِ افراطیاش به مسائل، در تضاد جالبی با V قرار میگیرد که تا پیش از این هیچگاه با چنین چالش فلسفی و هویتی مواجه نشده بود و حالا میان تن دادن به خواستههای آنارشیستی جانی و خلاص کردن خودش از دست او سردرگم مانده است.
زوج سازی صورت گرفته بین V و جانی، تنها بخشی از داستان جذابی است که سیدی پراجکترد در بازی Cyberpunk 2077 روایت میکند. بهعنوان یک بازی نقشآفرینی وسیع، دقیقا شاهد همان چیزی هستیم که انتظارش را داشتیم: داستانی عمیق، درگیرکننده و جذابی که با هر انتخاب شما، مسیر متفاوتی در پیش میگیرد و تجربهای منحصر به فرد برایتان رقم میزند. سابقهی درخشان استودیوی لهستانی با مجموعهی ویچر (بهویژه نسخه سوم) به ما ثابت کرد که آنها کاملا توانایی خلق چنین داستان چندلایه و گستردهای را دارند و Cyberpunk2077 هم مستثنی نیست.
بسته به اینکه کدامیک از سه Lifepath (مسیر زندگی) را در ابتدای بازی برای V انتخاب میکنید، انتخابها و برخی مراحل فرعی متفاوتی در ادامهی داستان پیشرویتان قرار میگیرد و جلو بردن روابط با برخی کاراکترها تغییر میکند، اما در واقع باطن داستان و چارچوب آن یکی است. داستان بازی به طرز شگفتانگیزی عظیم و چندشاخه بوده که حتی ممکن است در ابتدای راه از گستردگی آن دچار سردرگمی شوید. بخش زیادی از این وسعت به لطف مراحل فرعی عالی بازی به دست آمده که مکمل پلات اصلی نه چندان بلند آن هستند. V قهرمان و شخصیت اصلی بازی است، اما میزبانی او از جانی درون مغزش ابعاد دیگری به کوئستها بخشیده است. نه تنها خود او در طول مسیرِ نجات زندگیاش با افراد متعددی آشنا میشود، بلکه باید با دوستان، آشنایان و دشمنان قدیمی جانی که پنجاه سال بعد از مرگ او هنوز فراموشش نکردهاند هم روبهرو شود. پیچیدگی شخصیتها، تنوع آنها و آسیبهای روحی و روانی در دنیایی که انسانیت در آن کمرنگ شده، دیدهاند… دارای روایت و نریتیو دیزاینی دیدنی است که به شخصه دوست نداشتم هیچگاه به اتمام برسند.
برخلاف روند تدریجی معمول بازیهای نقشآفرینی در گسترش و شاخ و برگ دادن به داستان و مراحل، Cyberpunk 2077 از همان اول بازی، بخش عمدهای از داستانهای بزرگ و کوچک فرعی را برای پیش رویتان میگذارد که ممکن است کمی در ابتدا باعث سردرگمیتان شود، اما وقتی واردشان میشوید دیگر نمیتوانید رهایشان کنید. برخی از آنها بسیار کوتاه و دارای حوادث کمی هستند، اما همچنان دوراهیهای سختی پیشرویتان میگذارند که لزوما هیچ جواب درست و غلطی ندارند، اما هر نتیجهای که بگیرید، تاثیر احساسی فراوانی رویتان خواهد گذاشت. به عنوان مثال، مرحلهای است که در آن V خودروی قدیمی خود را که مدتها پیش از دست داده پیدا میکند. با بررسی ماشین، متوجه میشوید که ظاهرا به دست کسی تعمیر شده و از آن استفاده میشود. پس از کمی انتظار، فرد مرموز از راه میرسد؛ دختر جوانی که ماشین V را اتفاقی پیدا کرده و فرصت را مناسب دیده تا با آن از جهنم نایت سیتی فرار کند.
اینجا دیگر صاحب اختیار شما هستید؛ ماشین خود را از دست کسی که بیاجازه آن را تصاحب کرده پس بگیرید (و یکی از باحالترین وسایل نقلیه بازی را کسب کنید) یا اجازه دهید یک بدبخت فلکزده با آن به جای بهتری برای زندگی برود؟ Cyberpunk 2077 کاری میکند که حتی در دنیای تاریک و بیرحمش، انسانهایی را پیدا کنید که هنوز تبدیل به ماشین نشدهاند و میتوان عاشقشان شد، ترسها، ضعفها، تجربهها و دغدغههایشان را لمس کرد و برای بیشتر شناختنشان مشتاق شد. حضور پیوستهی جانی هم جنبهی جذاب دیگری به مراحل میبخشد. نگاه غالبا منفی و پر از نفرت او در ترکیب با شخصیت ازخودراضیاش در سناریوهای مختلف عقایدتان را به چالش میکشد و باعث میشود در انتخابهایتان بیشتر تردید کنید. علاوه بر این، مراحلی که به گذشتهی خود جانی میپردازند، جنبههای عمیقتری از شخصیت این کاراکتر اعصابخردکن، اما دوستداشتنی را برایتان روشن میکند و اجازه نمیدهد جانی سیلورهند صرفا یک صدای اضافه داخل مغزتان باشد. نکتهای که در تمام طول بازی مقداری مرا آزار میداد، شیوهی قرارگیری مراحل فرعی در پلات اصلی داستان بود. شخصیت V در این داستان فرصت زیادی ندارد، اما حس عجله و اضطراب ناشی از تمام شدن وقت چیزی است که بیشتر در خط اصلی داستان به چشم میخورد تا ساید کوئستها. این مراحل خود به تنهایی بسیار فوقالعاده هستند و استفادهی بسیار خوبی از پتانسیلهای فضا و دنیای سایبرپانک میکنند، اما هماهنگی کلی با پلات اصلی ندارند. به شخصه معتقدم که در Cyberpunk 2077 شاهد ارائه سطح جدیدی از لول دیزاین هستیم؛ البته این را باید گفت که دچار ضعفهایی است اما در آینده، بازیهای نقشآفرینی را دستخوش تغییراتی خواهد کرد و به آن پختگی خودش میرسد.
نایت سیتی عظیم، چشمنواز و متنوع است و به جرئت میگویم که دنیای به زیبایی و مسحورکنندگی آن در هیچ بازی دیگری ندیدهام. حس درآمیختگی بیش از حد زندگی انسان با مدرنیته و کالایی شدن هر چیز در این شهر را میتوان با پوست و گوشت و استخوان حس کرد. از آسمانخراشهای عظیمی که در سطح شهر بنا شدهاند و میلیونها انسان را در فضاهای سخت و سرد و بیروح اسکان میدهند، تا بیلبوردهای غیرقابلشمارش شهر که بیوقفه در حال فریاد زدن در گوش شما برای خرید، مصرف، خوشگذرانی بی حد و حصر و تبدیل شدن به موجودی بینقص هستند.
اما هنگامی که میخواهید از هیاهو و جنجال داستان اندکی فاصله بگیرید، سلاحتان را بردارید و آزادانه در خیابانهای مزین شده به نورهای نئونی رنگارنگ بچرخید، نقطهای است که بازی Cyberpunk 2077 ناامیدتان میکند. بله! نایت سیتی زیبا و شگفتانگیز است، اما وقتی از نزدیک به آن نگاه میکنید، چیز زیادی غیر از زیبایی بصری نمیبینید. شهر با آن که پر از مردم عادی، گنگستر و پلیس بوده و خیابانهایش با ماشینهای عجیب و غریب پر شده، اما حس زنده و پویا بودن ندارد. همه چیز در این شهر به نظر مصنوعی و ازپیشتعریفشده میآید. واکنش NPCها به کارهایتان در بهترین حالت خنثی و در بدترین حالت احمقانه و مصنوعی است. کاراکترها با چرخاندن سرتان ناگهان پدیدار و ناپدید میشوند. اگر مسیرشان را در خیابان ببندید، هیچ تلاشی برای رد شدن از کنارتان نمیکنند. هیچ اثری از مقابله از آنها در برابر اقدامات خشونتآمیز شما نیست و تنها به فرار بسنده میکنند. به تدریج احساس میکنید که کاراکتر ما تنها موجود زندهی این شهر است که با رباتها احاطه شده.
نایت سیتی نقطه نقطهاش با جزئیات پر شده و از همان ابتدای بازی نمیتوان برای اکتشاف و غرق شدن در آن صبر کرد، ولی به شکل غمانگیزی عمق کافی برای این کار را در دنیای بازی پیدا نمیکنید. Cyberpunk 2077 از همان سیستم آشنای ستارهبندی که مشخصا از GTA به یاد داریم استفاده میکند، با این فرق که ماموران پلیس به یک باره روبهرویتان ظاهر میشوند و اگر از منطقهی وقوع جرم دور شوید، هیچ تلاشی برای تعقیب کردنتان نکرده و بیخیالتان میشوند.
مفهوم شخصیسازی در بازی Cyberpunk 2077 چیزی است که بسیار در حق آن کملطفی شده و از پتانسیلهایش جهت هر چه بهتر کردن بازی استفاده نشده است. یکی از نکات عجیب بازی هم همین است؛ بازی به شما اجازه میدهد در همان آغاز حتی شکل موهای زائد کاراکتری که قرار نیست اصلا او را ببینید هم معین کنید، اما دستتان را برای شخصیسازی چیزهایی که واقعا در خلال گیمپلی ملموس هستند، مانند ماشینها و سلاحها، میبندد!
مایهی تاسف است که چهرهی واقعی و بینهایت چشمنواز Cyberpunk 2077 را در حال حاضر تنها میتوان با یک PC قدرتمند مشاهده کرد، اما اگر امکانش برایتان مهیاست، نباید چنین چیزی را از دست بدهید. رانندگی به لطف فیزیک نسبتا خوب بازی امری لذتبخش است. خودروها و موتورسیکلتها از لحاظ ظاهری بسیار منحصر به فرد و اصیل هستند، اما تفاوت سرعت، قدرت و سواریشان چندان متنوع و هیجانانگیز نیست. Cyberpunk 2077 بهطور کلی پر از تناقض است و هر چقدر که با جزئیات و جلوههایش شما را مدهوش میکند، با کمکاریها و فراموش کردن نکات عجیب این حس را در شما پدید میآورد که سیدی پراجکترد هنوز برای ساخت یک تجربهی جهانباز کمنقص که در عصر مدرن جریان دارد، به اندازهی کافی پخته نبوده است. ماشینها هرگز چپ نمیکنند، فیزیک رانندگی با موتورسیکلتها به شکل مسخرهای بد است، سیستم مسیریابی بسیار نامناسب پیادهسازی شده و عملا چیزی به نام چرخهی پویای آب و هوا در بازی وجود ندارد (صرفا در برخی مراحل آب و هوا تغییر میکند). حتی نمیتوان داخل وسایل نقلیه از آیتمهای سلامتی یا سلاحها استفاده کرد. گشت و گذار در نایت سیتی مادامی که در حد چرخیدن در خیابانها و جادهها باقی بماند، بسیار لذتبخش است، اما اگر خواهان نزدیکتر شدن به جهان بازی و انجام دادن فعالیتهای متنوع و کژوال باشید، موانع زیادی بر سر راهتان قرار دارد.
سیستم کلاسبندی به معنای کلاسیک آن در بازی Cyberpunk 2077 وجود ندارد، اما درخت مهارتهای عظیمی در اختیارتان گذاشته شده تا با سبک و سیاق دلخواهتان در بازی پیش بروید. میتوانید با اتکا به قدرت فیزیکی، تبدیل به یک بزن بهادر واقعی شوید که به دل دشمن زده و همه را سلاخی میکند. در نقطهی مقابل، میتوانید اسکیل پوینتهای خود را در قابلیتهای Cool که به هک کردن و دستکاری سیستمهای سایبری دشمنان اختصاص دارد خرج کنید. اثر ارتقای درخت مهارتها به دو شکل خودش را در بازی نشان میدهد: اول، دستهبندی اصلی تواناییهاست که پنج ویژگی را شامل شده و ارتقای آنها علاوه بر افزایش قدرتتان در فاکتورهای کلی، گزینههای دیالوگ بیشتری در مکالمهها باز میکند.
بهعلاوه این موارد، بازی این امکان را به شما میدهد که مسیرهای جایگزینی برای پیشروی در مکانهای مختلف پیدا کنید. شکل دوم، پِرکهای داخل هر کدام از این پنج دسته است که تعدادشان بسیار زیاد بوده و ریز جزئیات تواناییهای مختلف V مانند هک کردن، کرفتینگ، شدت دمیج سلاحها و… را تقویت میکند. تنوعی که Cyberpunk 2077 در راههای مختلف پیشبرد مراحل و از پیش رو برداشتن دشمنان ارائه میکند فوقالعاده است. بازی به شما اجازه میدهد شیوهی پر سر و صدا یا هکر-نینجا یا ترکیب هر دو را در گیمپلی در پیش بگیرید و برای این امر هم ابزارهای پرشماری در اختیارتان میگذارد؛ از تقویت ایمپلنتهای سایبری بدن V گرفته تا سلاحهای متنوع و Cyberdeck که تواناییهای هک کردنتان را تعیین میکند.
خوشبختانه گانپلی بازی آنقدر جذاب هست که از درگیر شدن با دشمنان لذت ببرید. سلاحهای مختلف بازی، از کاتانا گرفته تا شاتگان و ریوالور، تنوع و جرئیات خارقالعادهای داشته و کشتن دشمنان با آنها حس بسیار خوبی دارد. با پیشرفت در بازی، سلاحهای کارگذاری شده در بدن V همچون Mantis Blade هم در اختیارتان قرار میگیرد که قطعه قطعه کردن گنگسترها با آنها روحتان را جلا میدهد، البته اگر بتوانید از پس هزینهی سرسامآورش بربیایید.
عمق اکشن بازی آنقدر زیاد نیست که برای هر قدمتان فکر کنید، اما همان خالی کردن گلوله، پشت هم فشردن دکمهی ضربه و کمی کاور گرفتن برای پر کرد نوار سلامتی، به اندازهی کافی به مبارزات بازی Cyberpunk 2077 جذابیت بخشیده که بتوان از آن لذت برد. یک ویژگی بسیار مثبت بازی که گیمپلی آن را بشدت لذتبخشتر میکند، موسیقی فوقالعاده است. با اطمینان میگویم که سیدی پراجکترد چه در ساخت موسیقی متن و چه آهنگهای مختص بازی شاهکار کرده و فهرستی از قطعات شنیدنی در بازی به کار گرفته که تاثیر و هیجان صحنههای مختلف را چند برابر میکند. آهنگهایی که در رادیو شنیده میشود همگی مختص این بازی ساخته شدهاند و نه تنها آهنگسازی آنها، بلکه حتی محتوایشان چنان حس طبیعی و اصیلی دارد که انگار در یک دنیای سایبرپانکی کاملا واقعی است.
Cyberpunk 2077 پدیدهی عجیبی است که شاید مشابه آن تا سالها تکرار نشود. هایپ شدن بیش از حد بازیها چیز جدید و عجیبی نیست، اما در مورد این بازی نه تنها تاثیر غیرقابلانکاری روی واکنشها به محصول نهایی داشته، بلکه حتی فرایند شکلگیری بازی را هم دستخوش تغییر کرده است. باگ و مشکلات فنی بازی قابلرفع هستند. نکته اینجاست که ضعفهای اصلی به بلندپروازی بیش از حد سیدی پراجکترد و فراموش کردن برخی نکات بدیهی برمیگردد. طراحی افتضاح UI، دنیایی زیبا اما مرده، تصمیمات بحثبرانگیز در باب شخصیسازی و جزئیات ناقصی که تعدادی از آنها را گفتیم و خیلیهایشان را نه، Cyberpunk 2077 را از آن عقاب فولادینی که سیدی پراجکترد در ذهنمان شکل داده بود دور میکند.
نقد و بررسی بازی Cyberpunk 2077 بر روی پلتفرم رایانههای شخصی (PC) صورت گرفته است.
خسته نباشی آی میهار
مرسی از لطفت